let’s cry..

ساخت وبلاگ
هنوز دارم آرزو ميكنم كه هيچ كس ى بهم مسيج نده براى خريدِ بليت هامون، كه شلوغى آ تموم شن، كه بتونيم بريمُ ببينيمُ از دست ش نديم.. :(

كى ميدونه كه اهميتِ تماشاى نمايش براى من چقدرِ..؟ :'((

[تئاتر يك ضرورت است، چيزى شبيه نان كه ضرورت زندگى است، تئاتر شكلى از مذهب است..]

پ.ن: ميشه يك كمى برام معجزه بفرستى..؟ فقط يك كمى، ميشه؟ 

پ.ن ٢: خواب ديدم كه يكى از گلبرگ هاى خشك شده ى روى ديوارِ كافه م..خواب ديدم كه زيرِ اون نورِ كم زندگى ميكنم و اون رايحه ى دلپذير رو هر روز استشمام ميكنم..

چند سالِ ديگه ميگم ١٥ـِ آذر بود.....
ما را در سایت چند سالِ ديگه ميگم ١٥ـِ آذر بود.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : messageinabottle بازدید : 188 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 9:44