همچنان بر اينم كه نبخشم ت آ..

ساخت وبلاگ
نه amelie رو ديدم و نه اثرى از كيشلوفسكى رو، و نه حتى شب هاىِ روشن ى كه اينهمه عصرى توى فكر ش بودم رو..

jack et la mécanique du coeur ـِ دوست داشتنى رو ديدم.. :(

چطور آخه ممكنه الان كه من بتونم اين حجم از محبت م به فرانسوى رو بگنجونم لا-به-لاى كلمات..؟ هوم؟ :'(

بيا به اين فكر نكنيم كه چقدرر دلفريب تر ميبود اگر كه بجاى ستون فقرات، يكدونه متالوفونِ نيمه زنگ زده روى كمرمون داشتيم -كه روغن ش اشكِ چشم بود- تا هر وقت كه حسِ غم به سراغمون اومد دستهامون رو بفرستيم پشت مون و شروع كنيم به نواختن..ميدونى، آرتور من رو يادِ دوره گردهايى ميندازِ كه آكاردئون ميزنن..همونقدر غم انگيز دقيقا..

پ.ن: چرا يادم نبود كه چند ماهِ پيش ديده بودم اين انيميشنِ حقيقتا دل نشين رو..؟ 

پ.ن ٢: اگر كه لازم نبود سه ساعتِ ديگه از خواب بلند شم، بدونِ شك مينشستم و mood indigo رو هم تماشا ميكردم..ديوِ سورئالِ دوستِ خفته م بيدار شده D:

پ.ن ٣: لعنت به زلزله كه اينهمه پررنگ شدِ و لعنت به كم خونى و كمبودِ ويتامينِ B كه لرزشِ ماهيچه رو به دنبال دارِ و باعث شده توى دو روزِ اخير پنج بار حينِ خواب رفتن فكر كنم كه دارم در اثر زلزله ميلرزمُ قلب م وايستِ و خشك شم روى تخت..

چند سالِ ديگه ميگم ١٥ـِ آذر بود.....
ما را در سایت چند سالِ ديگه ميگم ١٥ـِ آذر بود.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : messageinabottle بازدید : 150 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 8:15