آكواريوم رو ببينيد، اگر آدمى هستيد كه تا به حال شده كه شيفته ى كسانى شيد كه هرگز نديديدشون، نشناختيدشون، و فقط با روحشون در ارتباط بوديد..ببينيد و اشك بريزيد و لذت ببريد..ولى اگر نه، حتى طرف ش هم نريد..چراكه اين دقيقا اصلى ترين علتِ تفاوت بازخوردها حينِ اجرا بود بود بين كسانى مثل من و سآرا..كه من اشك ريختم و با دلى دردناك به تماشا ى اين كار پرداختم و تحسين كردم و همزاد پندارى و سآرا، كلافه وار اطراف رو نگاه ميكرد و انتظارِ اتمامِ كار رو ميكشيد..
پ.ن: حال بد ترينم..چطور ميشه خون گريه نكرد براى دختر بچه ى هفت ساله اى كه با روپوشِ صورتى اى كه به تنش زار ميزنه توى اون سرماى مرد افكن كنار ترازو يا كنارِ داربست روى زمين نشسته و مشق هاش رو مينوسه؟ چطور ميشه نمرد از خجالت نگاهِ آكنده از غم و دردِ مردِ ميانسالى كه دستت ميگيره و بين شالهاى بافتنيش فرو ميبره و ميگه "ببين دخترم، ببين چقدر گرمه..يكدونه بخر ازشون، ١٠ تومنن"..كه وقتى ميبينه پول نقد ندارى و بايد از مغازه ى روبه رويى بگيرى با وجودِ همه احتياج ش، شال رو ميده به دستتُ با لبخند ميگه "بيا دخترم، ببرش، پولشو نيُوردى هم نيُوردى، بهت ميومد"..
پ.ن ٢: دوست دارم اينى رو كه دخترِ نآزپرورده اى نباشم، كه برم توى شهر و ببينم و اين همه درد رو و براى تك تك شون من هم درد بكشم و اشك بريزم و بعد برگردم خونه..اينطورى كمى حالتِ انسان بودن بهم دست ميده..
پ.ن ٣: كاش كسى بود كه ميفهميد اندازه ى واقعىِ اين همه غمى كه روى دلم چمباتمه زده رو، كه از بينِ پلكهام بيرون ميريزه و خيسُ خيس ترشون ميشه..كاش قابلِ فهم بود جنسِ اين غم..
چند سالِ ديگه ميگم ١٥ـِ آذر بود.....برچسب : نویسنده : messageinabottle بازدید : 131